کولی می رقصد

کولی می رقصد

روز  جشن کولی ها

 

 

جنایت در جنایت بود

وقتی  

از پوست وگوشت و رگ تازه دریده

جهنده خون سرخی...

نقش می زد گرم

بر دستان جوان

هفده ساله ها تا بیست

 

مجاز نه ...هرگز

ترغیب و فریب

تیغ از نیام...

بر تن یک هموطن...انسان

آه ... او نیز چون آنان جوان

فقط در حسرت... یک سینه  نفس ..

از هوای صاف آزادی

شد ربوده از میان کاروان

از میادین و خیابان ها

 کنون تنهای تنها..

.در میان زخم و سوز دشنه ها

در جمع جوان

 روستا زاده...تازه بسیجی ها

گرفتار... در تنیده تارهای عنکبوت

در نیرنگ و جنایت ها

 

پایانی که  نه...

خود تازه آغازیست

آلودن به خون مردمان معترض

و بی سلاح

دست پاک دانه کاران را

روستا یی جوانان را

آه...

بر کدامین سو می بایست گریست

بر کدامین کشته و

کدامین انتها

مرگ فرزندان شهری

در بی پناهی ...دخمه ها

یا که بر آوار و تخریب سیاه و سهمگین این جنایت ها

برروان و جان جوان تازه بسیجی ها

روستایی ها

در دام فریب و فتنه و نیرنگ ها 

 

کولی ست که می رقصد

کولی ست که  می گرید

کولی ست  که....

 می زند بر گور

می خراشد روی

فریاد داغ دارش جان خراش

از میان ریتم های وحشی گیتار

بر کدامین سو.... بگریم من

این یا آن

هر دو...

باخته

زند گی و جوانی را

ای دو صد نه

بل هزاران مرگ

برتمام فتنه ها

 

فرح نوتاش

26 سپتامبر2009

Book 5

www.farah-notash.com

Comments are closed.