هوو

هوو

انگشتان کشیده اش

در میان افشان سپید گیسو بود که

گفت

 

مادرم ...

چه جوان بود که مرد

نه کسی بود نوازشم دهد

نه کسی بود در آغوشم کشد

روزگار بس بلند ... شاید همه عمر

از فراق مادرم گریان بودم

در گفتگو های زنان

در حضور نا مادری ام

مکرر هیولایی بود

که زنان همگی با نفرت

از او یاد می کردند

هیولایی... که زندگی را

رنگ سیاهی می داد

وجان لطیف کودکان را

با زهر نفرت ... می آلود

هیولایی که خوشبختی را می برد

هیولایی زشت سیرتی

که دزدی می کرد

دیوی که پدر را می برد

با پدر ...مهر و عشق عاطفه

همگی محو می شد

وضرب و شتم و ... ستم می آمد

بدبختی... بی حرمتی و کم نانی

می آمد

 

 

در نگاه اش کم کم غم موج می زد

ادامه داد

 

در دل تنهای کودکی ام

از خود می پر سیدم

این هوو کیست ...

این دیو بد خواه و پلید

این کلاغ لجن خوار

بر دیوار خانه ها ... ز چه روست

چرا زنان با او نمی جنگند

چرا کودکان علیه او نمی جنگند

وچرا می گذارند ... که پدر را ببرد

و چرا او را از خانه ها نمی رانند

 

دانۀ اشگی ...

از چشمانش به گونه اش غلطید

و در نگاهش به ژرفای زمان

ادامه داد

 

ایام گذشت ...

کودکی تلخ و غم انگیز

در بی مادری ام نیز گذشت

در آغاز نو جوانی ام

آن کلاغ زشت لجن خوار

بر دیوار خانۀ ما نیز نشست

و بی دعوت وارد شد

از رنج ورودش همه عاصی گشتیم

غم نا مادری ام ... و سوختنش

در آتش گم کردن شوی و حرمت

و اشک روز و شب او ...

بیچار پدرم ...

در دنیای دو گانگی گم شد

فنا شد و ندانست

که چگونه این همه آمد به سرش

 

حال اشک هایش می شست صورت او

ریزش رنج کودکی از چشمانش

بعد از این همه سال

حقیقتی بود... گر چه باورش مشگل

او با نگاهش به نقطۀ دور

ادامه داد

پدرم هرگز ندانست

که چگونه این همه آمد به سرش

دست پر مهرپدر... رفت از سر ما

عاطفه در جان پدر

چون غباری محو شد

بر باد شد ...رفت مهرو حرمت او

و شد ریشخند دگران ...

و خفت خانۀ ما

 

او به تلخی می گریست و می گفت

و...

هووی نا مادری ام

چون قوز کریه

بر کول خانۀ و فضای غمزده اش

تا مرگ پدر سنگین بود

ایام گذشت...

نوجوانی تلخ وغم انگیز

در بی پدری نیز گذشت

پس از سالیان دراز

از مرگ پدرم

و پس از آن مرگ هوو

 

هنوز زخم های چرکین

از دشنه های زهر آگین هوو

از خدعه و نیرنگ

و حیله های هوو ... در جلب پدر

 

در جان خانۀ ما باقی ست

هنوز بی چاره نامادری ام

بین اوراق کهنۀ خاطره ها

با رنج ...

به ایام تلخ جوانی می نگرد

 

فرح نوتاش

تهران مرداد 1372

Book 4

www.farah-notash.com

Comments are closed.