غزه

غزه

غزه ...غزه...غزه

افتاده از نفس

حیران بر این ...جبر ناگزیر

و این مرگ در قفس

 

عزم اهرمن ...در فصل آب تو

عزم اهرمن ...در فصل نور تو

تزریق مرگ و مرگ و مرگ

عزم اهرمن ... بر کشتار نسل تو

 

ایستاده ای هنوز...ایستاده ای هنوز

در آخرین نفس

جان زخمی سکوت

زهر دشنه ها

و این ... مرگ در قفس

 

دیوار ها بلند... بسته راه تو

سرنیزه های لخت

بر زخم های تو

بر داغ های تو

این مرگ بی کفن ...و این

بن بست...مرزهای تو

تو نه یک فریاد... که آه ممتدی

بر التیام دردهای تو

کنون می رود ز دست

هر فرصتی

 

رسانه های خود فروخته ...اجیر

بسته چشم خود ...بسته گوش خود

نشئه و خمار

خون طفل تو ...کرده نوش خود

 

نه راه برون...نه راه درون

نیست راه گریز

در فشار و زور

در تکثر لحظه های گور

آه... باز ایستاده ای...باز ایستاده ای...باز ایستاده ای

 

ای انسان ها

ای انسان ها

هزاران هزار زندانی

در طلب ابتدایی ترین حقوق انسانی

تأمل...تحمل...تعلل...تا کی

شرم ما همین

درد ما از این

زندان درزندان

بر سینه زمین

 

فرح نوتاش

وین فوریه 2008

Book 5

www.farah-notash.com

Comments are closed.