بی تصویر

بی تصویر

در غروب نه

در طلوع آرام صدایی از برهوت

که به آرامی لغزید تا دل شب

قطره قطره جانم

سرایید آهنگ تورا

اینک تو

در کجای شهر خوب منی

از عطر گل های کدامین کوچه

در پایان بهار

نفس می گیرد سینۀ تو

 

لحظه هایی هست در لوح خیال

که تنها صدا

منور کنندۀ

در موج و شور خاطرهاست

من تو را از میدان جاذبۀ شهر بزرگ

بی وزن کلام

بی تصویر و تصور

از قامت وچهره

بی صدا می خوانم

و صفای روحت را

در ضمیر آئینۀ سیال زمان

در تابلوی بزرگ و پر شکوه زندگی

بر اوج بالهای پرواز سفید

با نرم ترین قلم موهایم

آغشته به صمیمی ترین رنگ های گرم

تنها

با نشانه هایی در امواج صدا

به تصویر می کشانم

 

فرح نوتاش

تهران شهریور 1372

Book 4

www.farah-notash.com

Comments are closed.