بهار 3

بهار 3

ندارم طاقت این بی وفایی

   چقدر تلخ است زهر این جدایی

گذشت یک سال از خواب تو در خاک

   به رفت روح وروانم از تنم پاک

بهار آمد دوباره یاد دردت

   بگیرم در بغل آن جان سردت

ببوسم آن دو چشم پر فروغت

   به باور ناید هر گز غروبت

حیاتت چون نسیم صبحگاهی

   دمی کوتاه ...ولی غمگین چو آهی

نهال غصه ام یک ساله گشته

   ز هجرانت دلم پر ناله گشته

کجا ...کی رنج او از یاد رفته

   همه پرهای گل بر باد رفته

برفت با درد ها سالی برین دشت

   ز دست غم دلم ویرانه ای گشت

رهیده گریه کن بر حال خواهر

   که کارم شد عزا هر ساله خواهر

 

فرح نوتاش

تهران اردیبهشت 1370

Book 1

www.farah-notash.com

Comments are closed.