زندگی، مرگ و جاودانگی

زندگی، مرگ و جاودانگی

از دیدگاه هنر و زیبایی شناسی
فرح نوتاش                                                       وین ژانویه 2005

آفتاب می دمد و می دهد
آب می رود و می دهد
گیاه می روید و می دهد
خاک می گسترد و می دهد

ما می روییم
ما می رویم
ما می آییم
ما در هست خود ... نیستیم
ما در نیست خود ... هستیم
ما کیستیم ... ما کیستیم
مرگ چیست
زندگی چیست
و جاودانگی کدام

به راستی هنر و ادبیات با نگاهی عمیقا کیفی و نافذ، از دریچۀ زیبایی شناسی و در پرتو انسان دوستی به حالت های گوناگون کنش ها و واکنش های انسان می پردازد . از تمامی ابعاد بیرون، با کاوش در دنیای درون ، از آغاز تاریخ تا آنسوی طلوع فرداها، از شهر های فرو ریخته به خاک، بلعیده به اعماق زمین یا لمیده در ژرفای دریاها. از اتوپی افلاتون تا ایستگاه فضایی رها شده در سینۀ کهکشان . هنر و ادبیات این همه را به دقت نگریسته و زیبایی ها را چون دانه های درشت الماس از میان زشتی ها بیرون کشیده وبه جامعۀ انسانی عرضه کرده است.
هنرمندان و نویسندگان در گذر از هزاره ها، ازهنر غار نشینی تا به امروز، زندگی انسان را در بستر طبیعت و جامعه، با تیزبینی تحت مطالعۀ آگاهانه قرارداده اند.آنان با ارائۀ آثارشان، شناخت کیفی انسان را ارتقاء داده و در دگرگونی، تحول و تکامل انسان و جامعۀ انسانی نقش ارزنده ای داشته اند.
هنر و ادبیات، انسان دوستانه ترین رفتارها و حالت های انسان را زیبایی کیفی
می شناسد و برآیند درخشش درک و شعور والای انسانی می داند و برای توصیف این زیبایی ها از کالبد های بر خوردار از موازین و اصول زیبایی شناسی کمی، شکل، در رشته های گوناگون بهره جسته است.
آرزوی هنرمند ، دریافت و جذب داده های او توسط مخاطبان و دگرگونی کنش ها، تحول انسان و فرا رویاندن انسان دوستی در گسترۀ جامعۀ انسانی است.
آفرینه هایی که به عنوان شاهکارهای هنری وادبی شناخته می شوند، به دلیل بیان
شورانگیز وشفاف هنرمند از خلق اوج درخشش انسان دوستی و و شور والای انسانی در کالبدی جذاب و زیباست. الگویی و نمونۀ دیگری از بودن.
بینوایان ویکتور هوگو، جان شیفتۀ رومن رولان ، جنایات و مکافات داستایوسکی از این نمونه آثارند. این شاهکارها چنان مورد توجه عموم قرار می گیرند که بی نیاز از
هر گونه مجوزی از مرزها می گذرند و در حجم بی کران تاریخ، برای انسان ها زنده و جاودان می مانند.
مادر : اثر ماکسیم گورکی ، نمونۀ پر شوری است که در تمامی
لیست های ده شاهکار ادبی جهان برگزیدۀ برجسته ترین نویسندگان جهان ارائه شده است. داده های رفتاری در شخصیت های شاهکار های ادبی به دلیل آگاهی و وقوف خالقان این آثار به آرزوهای تکاملی انسان اجتماعی، فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی
، تاریخ و آنترو پولوژی( روحیات، آداب و سنن ملل – مردم شناسی ) چنان جان دار و با شکوه و عاری از هر گونه ابهام اند که به صورت فاخرترین و ممتاز ترین رفتارهای انسانی ثبت و تأیید جهانی شده و الگو برای تراش الماس وجود انسان ها، نسل اندر نسل به فراسوی نهایت رسیده اند.
پرومته در زنجیر نوشته آشیل از شاهکار های کلاسیک یونان نزدیک به دو هزار سال الگوی عشق و انسان دوستی، تهور و بی باکی انسان های بسیاری شده است .
پرومته آگاه، آتش را که فقط در اختیار خدایان بوده می رباید و با عشق به انسان ، آن را برای همۀ انسان ها به ارمغان می آورد. زئوس خدای خدایان از جسارت پرومته مغضوب می شود و او را در پای کوه قاف برسخره ای به زنجیر می کشد و عقابی هر روز جگر او را به دندان می کشد و شب هنگام دوبار ه جگری نو برای شکنجۀ روز بعد در او می روید. پرومته قداست خدایان خود کامه را در هم می شکند و به انسان ایستادگی ، تهور و بی باکی می آموزد. آشیل در پرومته دمکراسی یونان را مورد خطاب قرار می دهد. خدایان می توانند هر یک از صاحب منصبان باشند. مشعل عشق شور برانگیز او جاودانه د ر دلها ی عاشقان زبانه می کشد.
در شاهراه عینی زندگی، بلند قامتان تهور و بی باکی تاریخ ، با شجاعت و عشق بی پایان به انسان ها از مرگ نهراسیده اند و مسیر تاریخ را به نفع جامعۀ انسانی و تکامل تغییر داده اند و به جاودانگی رسیده اند. شاید هم موفق به تغییر مسیر تاریخ در آن برهه نشده باشند ولی به دلیل حضور عاشقانه در شاهراه عشق به انسان و تکامل ، مهر خود را بر پیشانی تاریخ کوبیده و جاودانه شده اند.
این شامل همۀ انسان های متهور تاریخ است که از تحول ما از غار نشینی تا به این جا یاری امان داده اند.
با ذکر چند نمونه :
جان جهان ، عزیز و دلبند مردم ایران ، غلامرضا تختی ، پهلوانی که از میان مردم
بر خاسته و با عشق به مردم زیسته و سپس جاودانه شده است.
پترس پسر کوچک هلندی در راه باز گشت از مدرسه سوراخی در یکی از سدها می بیند و برای آن که جلوی بزرگتر شدن سوراخ و ویرانی را بگیرد، انگشت خود را در سوراخ می گذارد و شب را به خانه نمی رود . صبحگاهان مردم پیکر بی رمق اورا از زمین بر می دارند و او در عشق به مردم جاودانه می شود.
ملت قهرمان ایران در دیماه 1357 با شکستن در زندان های شاه، فرزندان دلاور خود را بر شانه هایش گذارده و بیرون می آورد و مقدمشان را گل باران می کند و گرما بخش قلب های ستمدیدگان جهان می شود.
این انسان های شکوهمند، همواره الهام بخش هنرمندان و نویسندگان بوده اند. و شورهنری را در دل آنان شعله ور کرده اند.
هنرمندان نیز با ایجاد آثاری در ستایش و بیان شکوه عشق آنان ، مخاطبان خود را دگرگون کرده اند و خود نیز در این تأثیر پذیری و تأثیر گذاری به جاودانگی پیوسته اند.
در انقلاب کبیر فرانسه پس از سخنرانی آتشین روبسپیر، با شعله ور شدن خشم مردم به پا خاستۀ فرانسه، زندان باستیل روز 14 جولای 1789 ویران می شود . تابلوی با عظمت « توفان باستیل » با الهام از همین دلاوری ها توسط ژان پیر هوئل تصویر شده است که شور آفرین نسل های بعد در موزۀ لوور پاریس است. روز 14 جولای با عنوان روز باستیل تعطیل عمومی در فرانسه است.
کارمن ، کولی و زن بی باک اسپانیایی از شهر سویل ، کارگر کارخانۀ سیگار سازی در سال 1820 ، الهام بخش هنرمندان بسیاری شده است. اپرای معروف
« کارمن » ژرژ بیزه از جملۀ این آثار است.
گارسیا لورکا شاعر مردمی اسپانیا، خالق شعر معروف « ساعت 5 بعد از ظهر » ،
به ستایش و تجلیل از شخصیت ممتاز ایگناسیو پرداخته و با توصیف شاعرانه ای از رفتار قهرمان، الگویی بی مانند برای شخصیت بزرگان تاریخ ارائه کرده است. شعر او ، خود او وایگناسیو جاودانه اند.
سروانتس خالق دون کیشوت ، آفرینندۀ قهرمانی است که بر علیه بدی ها
به پا خاسته و در آرزوی زدودن آنها از جهان، به جنگ با آنان می رود. تنها همراه او سانچو پانزا پیشکار اوست .
زندانیان شیلون ، اثر لرد بایرون ، شعری جاودانه در سبک رومانتیک، با باری از غم عمیق و مقاومت دلیرانۀ زندانیان شیلون است. زندان قرون وسطایی شیلون « در حومۀ مونترو در سویس »مفرش با سنگهای قطور و بزرگ ، با فرو رفتگی هایی در آنان به علت آمدو شد پر تکرار زندانیان بر روی آنان و پنجرۀ کوچکی در نزدیکی سقف رو به دریاچه ، تأثیر شعر عمیق و سر شار از واقعیت تلخ لرد بایرون را ابدی می کند.
و سه برادری که در سالیان دراز در زندان شاهد مرگ یکدیگرند.
فیلم های استنلی کوبریک رسوا کنندۀ حاکمیت سرمایه داران بر جهان است. و آخرین فیلم او « با چشمانی عمیقا بسته » در رسوا کردن مافیای فراماسیونر هاست. قهرمان داستان برای شناخت این مافیای پنهان ، متهورانه پای در میدان تجسس می گذارد . آیا مرگ استنلی کوبریک بعد از ساختن این فیلم به دلیل این افشاگری نیست؟
فیلم های پازولینی، برملا کنندۀ اسرار وحشتناک کلیسای کاتولیک است. و مرگ او نیز به دلیل افشای شجاعانۀ واقعیت هاست.
فیلم رم شهر بی دفاع اثر روبرتو روسینی ملهم از درک و فداکاری مردم شهر رم است. تکیه بر توده قهرمانی نئورئالیستی دارد.
تمامی آثار رئالیست های اجتماعی و بسیاری از سبک های دیگر در تمامی رشته های مختلف هنری از این دست آثارند.
اسطوره ها، آکنده از شیدایی و انسان دوستی و بی باکی اند و جهان ادب و هنر را انباشته اند.
آرش ، روایتی اوستایی است که در « آثار الباقیه» ابوریحان بیرونی نیز آورده شده است. او پهلوانی از ایران باستان است که از میان مردم بر می خیزد. از ایزد زمین، اسفند یا ارمذ، کمان می گیرد، که تیر سحر آمیز آن دور پرواز است ، « لکن هر آنکه آن را بیافکند به جای بمیرد . آرش با این آگاهی ، تن به مرگ در داده و تیر اسفند یا ارمذ را در بسط و تعین مرز ایران در جنگ با توران بیفکند. محمل التواریخ بر آن است که آرش این تیر را به صنعت و حکمت راست کرده بود. آمده است بعد از پرتاب تیر، از آرش جز دودی و غباری باقی نمانده است.
زنده یاد سیاوش کسرایی شاعر مردمی ایران از زبان آرش چنین می گوی؛
زمین می داند این را آسمان ها نیز
که تن بی عیب و جان پاک است
نه نیرنگی به کار من نه افسونی
نه ترسی در سرم نه در دلم باک است
در جای دیگر آورده است
دلم از مرگ بی زار است
که مرگ اهرمن خود، آدمی خوار است
ولی آندم که ز اندوهان ، روان زندگی تار است
ولی آندم که نیکی و بدی را گاه پیکار است
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایستۀ آزادگی این است
رحمان هاتفی ، روزنامه نگار شیدای مردم و از بخون خفتگان زندان های رژیم ملایان، در وصف آرش کسرایی چنین می گوید؛
آرش کسرایی در دورۀ منوچهری و افراسیاب محبوس نیست، او در زمان جاری است. قامت او از سقف گذشته و دیوارهای میدان رزم ایران و توران را می شکند. او در همان حال که در قلۀ دماوند بسوی جیحون تیر می افکند، سایۀ او در زیر گام های روزبه تا به سحرگاهان تیر باران می رود. « این آرش تناسخی، مادی و قابل رویت است که از کالبد افسانه در سر گذشت روزبه می ریزد.»
در جای دیگر می گوید؛
این آرش هنوز راه می رود و آواز می خواند. منظومۀ آرش کسرایی خود اینک آرش زنده ای است.
در جای دیگر در جاودانگی آرش می گوید ؛
« آرش اما خود آتش و خود خورشید است. هم عشق است و هم عاشق . عشق او فنای مطلق ، که همان هستی مطلق است.»
یاد جاودانه ها ، علیرضا نابدل و همایون کتیرایی از شکنجه گاههای شاه تا به ابد در سینه ها زنده خواهد ماند. این را زندانیان دیگر می گفتند؛
صدای استخوان های عریان پاشنه های پای اوست که همراه صدای زنجیر پاهایش که در زندان پیچیده . دل ها همواره از ستایش قامت استوارشان لبریز خواهد بود.
هر ملتی با عطر جاودانۀ یاد دلاورانش زندگی می کند ، شور می گیرد خود را می سازد و ایستادن می آموزد. مقاومت می کند وبه رنگ و هیبت آنان در می آید و تنها با تحولاتی که آنان سبب ساز شده اند بسنده نمی کند.
ملت مکزیک هنوز اسب سپید زاپاتا را که بی سر نشین در کوهساران در انتظار زاپاتاست می بیند. امیلیانو زاپاتا دلاور مکزیکی ، روستازاده ای که مدافع حقوق روستائیان و سرخ پوستان بود با جسارت و بی باکی پای بر زمین نهاد ، زندگی کرد و از عشق به جاودانگی پیوست. او از رهبران برجستۀ انقلاب مکزیک علیه پورفیریو دیاس رژیم دیکتاتوری مکزیک شد. نام او از مرزها گذشته و الهام بخش هنرمندان، فیلم سازان، داستان نویسان، شاعران و نقاشان شد. او اسطوره ای شد جاودانه و نیرو بخش قلب های عاشق.
دانتون انقلابی و ناطق خود ساخته فرانسه، اگر چه سرش را به گیوتین سپردند
لیکن در قلب مردم فرانسه جاودانه است. فیلم دانتون ساختۀ آندره وایدا ، کارگردان لهستانی تبار، محصول مشترک فرانسه و لهستان 1982، با نقش آفرینی
ژرارد دپاردیو ، کسی که دید یک بار و دو بار برایش کافی نبود. چنان شور و عشق ناشی از شخصیت ممتاز دانتون بر نویسنده ، کارگردان و بازیگر تأثیر گذاشته که تراوش هنری آن بینندگان را عمیقا شیفته و مجذوب این شکوفایی تهور و بی باکی ، علو طبع و عشق عمیق به انسان ها می کند.
شهامت ، جسارت و حق طلبی جاشویان ، در فیلم رزمناو پتمگین، ساختۀ
سر گئی آیزنشتاین تأثیر گذار بر جامعۀ پیش از 17 اکتبر روسیه شناخته شده است. فیلم خود بر تافته از قیام جاشویان روسی در 1905 بود.
واقعیت تأثیر گذار بر تخیل هنرمند می شود و تخیل هنرمند تغییر دهندۀ واقعیات.
نابغۀ عالم سینما چارلی چاپلین، در تمامی آثارش ، در قالبی کمدی ستایشگر شجاعت، بی باکی،و مقاومت است. تخیل او به قهرمانانی جان می دهد که تسلیم سختی ها و تلخی ها نمی شوند. و در مصاف با زورمداران، راهی برای عبور به پیش می یابند و بر افرادی بس نیرو مندتر از خود فائق می آیند.
در موبی دیک ، اثر هرمان ملویل، که از ده شاهکار جهان ادب در بسیاری از لیست ها است ، اوج شیفتگی عاشقانه و شهامت قهرمان داستان به تحریر در آمده است.
سمفونی شمار سۀ بتهون دقیقا در ستایش دلاوری های افسر جوان فرانسه« ناپلئون بناپارت» که مبارزاتش در مسیر دمکراسی و جمهوری خواهی بوده نوشته شده است. بعد ها که ناپلئون دم از امپراتوری زد بتهون نیز اهدای سمفونی سوم را از او باز پس گرفت.
فرانسیس گویا، نقاش بزرگ اسپانیایی شاهد شجاع زمان خویش است. از جمله تابلوهای او، تابلوی معروف « سوم ماه می 1808 » است. اعدام شورشیان مدافع مادرید در مقابل حملۀ ارتش فرانسه که منجر به کشته شدن 5000 نفر شده است. در این تابلو رشادت مدافع، در بی باکی و قرار دادن شجاعانۀ سینه اش در تیر رس تفنگ دشمن
بدون خواهش و استغاثه تحسین بر انگیز است. این تابلو الهام بخش همۀ عاشقان عدالت و الگوی خودسازی آنان در سراسر جهان است.
تابلو ها ، مجسمه ها و کاریکاتورهای بسیاری در تحسین هنرمندان از مقاومت مردم علیه قاشیسم خلق شده اند.
در آثار رئالیسم اجتماعی ، نئوریالیستی و رئالیستی در تمام رشته های هنری، شکوه انسان مبارز و دلاوری اوست که تجسم و تصویر و بیان شده است.
سمفونی محاصرۀ لنین گراد، تابلوی مقاومت « بندر ساباستوپول» و تندیس مادراز جمله هزاران اثر در رویارویی هنر با فاشیسم هیتلری است. آفریده های نقاشانی چون کتی کولویتز، جرج گروس اتودیکس، گوتوزو و بیشمار هنرمندانی که قلبشان با مردم بود و جانشان در قلم و تصویر.
رقص پر شور محکومین قبل از اعدام توسط فاشیست ها، در بعضی از فیلم ها، با الهام از واقعیت تاریخی، اوج بی باکی عاشقانۀ انسان های قهرمان در نبرد بوده است . و رقص شانه های کودکان فلسطینی همراه با لبخند، در هجوم سر نیزۀ سربازان اسرائیلی نیز پیام مقاومت نسل نوین را به همراه دارد.
آواز زنانی چون قمر ملوک وزیری،ام کلثوم، ادیت پیاف ، جون بائز ، ماریا
فاراندوری، بسیاری دیگر و در اوج شور عاشقانۀ خود آواز ویکتور خارا، آهنگساز، نوازنده شاعرو خوانندۀ شیلی یایی بس تأثیر گذارو جاودانه اند.
در کودتای آمریکایی پینوشه و سقوط آلینده در شیلی، ویکتور خارا همراه هزاران تن از مبارزان در ورزشگاهی در سانتیاگو اسیر بود . او می خواند و دیگران او را همراهی می کردند. نقل است که مزدوران پینوشه به بهانۀ آوردن گیتار او، تبر آورده و دستان او را قطع کردند. و او تا آخرین نفس می خوانده است و سپس مردم برای او خوانده اند. بدون شک عاشقانه ترین مراسم وداع در تاریخ هنر از آن او بوده است. او از جاودانه هاست و آوازهایش شور انگیز ترین نواها در جان عاشقان جهان.
در دشت بی کران تاریخ به هر سو بنگرییم عشق است که آتشش از دلی به دل دیگر منتقل می شود و این شعله هاست که روشنی بخش راه آیندگان به سوی نور کمال می شود.
مولوی می گوید ؛
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
چه گرمیم ، چه گرمیم از این عشق چه خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

اشعار بسیاری در ستایش از ویژگی های انسان های عاشق سروده شده است. و این ویژگی ها در نقاشی، مجسمه سازی و رلیف نیز مورد ستایش قرار گرفته اند.
دیدن زیبایی و تحسین و پردازش آن در انسان ، در تمامی رشته های هنری در پیوند با عشق مفهوم می یابد.
به راستی این عشق چیست که این سان سحر آمیز است وآتشش با جان هرکسی می نشیند او را به جاودانگی می رساند؟
می توان گفت که، عشق به درآمدن از خود است و پیوندی عمیقا آگاهانه و عاطفی
به تغییر، تحول و تکامل جامعۀ انسانی در بستر طبیعت دارد. این پیوند همراه با احساس مسئولیت ، ایثار، خطر کردن و نهراسیدن از مرگ همراه است. هر قدر دایرۀ این پیوند عمیق تر و وسیع تر شود ، شیدایی، مسئولیت ، بخشندگی ، حمایت و ایثار فزونتر و شیرین تر می شود. تا جایی که دیده شده شخص خود در عشق محو می شود و الهام بخش عاشقان دیگر می شود.
عشق به کمال در انسان آگاه، تجلی بودن است. جذب به سوی کمال یا همانا نور در شاهراه تکامل انسان، زندگی است و گریز از تاریکی ها ی « من» تجلی حضور.
تحجر و واپسگرایی و هر اتصال بدون انعطاف به ایام طفولیت انسان باز دارندۀ تکامل و حاوی پس رفت و مرگ است.
عشق نور است، در دل هر فرد هر قدر منبع نور قوی تر باشد نور دهی او بیشترو زمانی که عشق او به بی نهایت رسد یعنی خود را فقط در دیگران ببیند، آن گاه اوچون خورشیدی تابنده خواهد شد و جاودانگی از آن اوست. و این در جایی است که او هیچ نمی خواهد.
حافظ می گوید؛
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد.

و در جای دیگر
کمتر از ذره نئی پست مشو مهر به ورز
تا به خلوت گه خورشید رسی چرخ زنان

در جای دیگر
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدۀ عالم ... دوام ما
و در جای دیگر
هر که در این حلقه نیست زنده به عشق
نه مرده ، به فتوای من بر اونماز کنید

بسیاری از هنرمندان به موضوع مادر و فرزند پرداخته اند. زیبایی عشق مادر به فرزند، از هیچ چشمی پنهان نمانده و الهام بخش هنرمندان بسیار در رشته های گوناگون شده است.
یاد عشق بزرگ و انسانی آن بانوی ارجمند ارمنی هرگز از اذهان زدوده نخواهد شد. او در زمین لرزۀ چند سال پیش ارمنستان در اعماق زمین برای نجات فرزندش ، گذاشته بود تا کودکش انگشت او را بمکد و از خون او ارتزاق کند. پس از چهار روز مادر و فرزند را که هنوز زنده بودند از اعماق زمین بیرون کشیدند.
نمایشنامۀ دایرۀ گچی قفقازی اثر برتولت برشت نیز در توصیف همین عشق مادرانه است.
اشعار و آثار ادبی و تصاویرو تندیس های بی شماری به عشق دو زوج پرداخته اند و بسیاری در اوج زیبایی جاودنه اند.
مجموعه تندیس های « بوسه های رودن » خود در تجسم زیبایی زوج های عاشقان است.
رمئوو زولیت اثر شکسپیر الهام بخش بسیاری از فیلم سازان شده است.ویس و رامین، وامق و عذرا و لیلی و مجنون همگی از جاودانه های ادب جهانندو در واقعیت نیز.
نظامی از زبان مجنون که برای توبه از عشق لیلی به کعبه برده شده و حلقۀ در
کعبه را می گیرد و می گوید:

می گفت گرفته حلقه در بر
که امروز منم چو حلقه بر در
یارب به خدایی خداییت
وانگه به کمال کبرییاییت
از عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم

جاودانگی مختص عشق است و عاشقان ، در عشق است که به جاودانگی می رسند.
یافته های زیبایی شناسی هنر همواره از مهر تأیید عشق بر خوردارند.
اوج انساندوستی یا عشق، چون رگه های طلای ناب در بدنۀ کوه زندگی می دود و همواره پر تالألو، خیره کنند و جذاب می ماند. شناخت و غنا دادن به این رگه طلای ناب زیبایی، در شاهراه تکامل انسانی به سوی نور ، تداوم تحولات اجتماعی را مقدور می سازد. هر قدر عشق عمیق تر و دامنه اش وسیع تر باشد، بازتاب آن نیز قوی تر می گردد و ویژگی های معین و مثبتی در عاشق رشد می کند. او بی باک می شود و با ترس و وحشت بی گانه است. او از ایجاد وحشت در میان مردم حذر می کند. او پاک دل و قوی می گردد. با منش های حقیرانه خود مرکزی فاصله می گیرد. او بلند طبع و مقتدر، او مدافع شجاع و فروتن مردم و حقیقت است. او امیدوار است و زندگی را دوست می دارد. او زیبایی ها را می بیند و تحسین می کند.
در عشق بر باد رفته اثر رابیندرانات تاگور، نویسنده با نگاهی عمیق به زیبایی و شور یک عاشق نگریسته و با مهارت عشق پر شور دیگری را که با تأثیر از این عشق بوجود آمده تصویر کرده است. و در نهایت سراب زندگی را در فرو کش کردن عشق، در های های گریۀ زن قهرمان داستان، که هر روز در کوه می پیچد به بیان آورده است.
با تحلیل و افت شور عشق در دل، ترس، شک ، ظن، خود خواهی وزشتیها و پلشتی ها در جان ریشه می دواند. انسان ترسو با اضطراب دائم ، رنگ پریده، چشمان هراسان، نامطمئن در بیشتر کارها، ناامید، با دیدگاهی رسیده به پوچی، ناتوان در حافظه و خلاقیت، الکن با گردنی گمشده در میان شانه های بالا کشیده،
محافظه کارو با ویژگی هایی از این دست، الهام بخش هنرمندان نبوده است. او زیبا نیست و مورد توجه قرار نمی گیرد. عشق در او فرو کش کرده، او مرده است. او به روزمرگی افتاده است، با خوشی های سبک و کوتاه خود را سرگرم می کند و هرگز خوشبخت نیست. او هدف ارعاب کننده قرار گرفته و از شور زندگی ساقط شده است. او در اعماق، خود را حقیر می داند. از آنجا که زمانی با شور عشق آشنا بوده و با آن زندگی می کرده است، اینک برای پوشاندن این حقارت بی عشقی، نقاب شخصیتی ممتاز تر از خود را بر چهره می زند و تظاهر به احتیاط خردمندانه می کند. با شک و ظن به همگان، دیگران را به زیر سئوال می برد و تلاش او مخفی نگه داشتن خود در قفس ترس ، از اذهان و چشم هاست.
هدف رژیم های ارعاب کننده استیلا و ماندن است. یکی ازروش های منفی برای ماندگاری ایجاد وحشت است. روشی که مبسوط در شهریار ماکیاولی بدان پرداخته شده است.
ترسنده گان با ایجاد شک وظن و ترویج وحشت، ناآگاهانه در خدمت رژیم های ارعاب کنندگان قرار می گیرند. مثلی است معروف ؛ ترس برادر مرگ است، مرگ یکبار شیون هم یکبار. ترسندگان هزار بار می میرند. ترسندگان ترمز تکامل هستند و خادم ارعاب کننده. شاید روزی عاشق و زیبا بودند ولی امروز مانند قهرمان داستان آرزوهای بزرگ « چالز دیکنز» خانم هابیشام ، عقربۀ ساعت هایشان در همان زمان ترک صحنۀ عشق متوقف شده است وتغییرات زمان حال را نمی بینند.
در فضای دور گذشته، چه از دریچۀ زمان و چه از نظر مکان با وحشت دم خورند. حال اپیدمی وحشت همه جا را گرفته و تصویر یک دلاور قدیمی بر سینۀ یک ترسو سنگینی می کند . و این چوخ بختیار که با هزار زحمت به این ینگه دنیا رسیده و عشق را فقط مثل سقز از این سو به آن سوی دهانش می برد، کشته شده است و خود او به مردن تن داده است. او زنده نیست . او هست ولی نیست. در این سرمای طولانی یخ زده است.
مولوی می گوید؛
نه دامی است نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بند است، چه زنجیر که بر پاست خدایا

چمن های سرمازدۀ زمستانی که گل ولای و یخ آن ها را بهم چسبانده و رنگشان تغییر کرده، هرگز الهام بخش هیچ منظره پردازی نبوده اند.
مرگ در انزوا، در غشاء و در سکون. غرق در روزمرگی در رکود و در تکرار .
غوطه در اندیشه های گسسته از واقعیت ها ، غرق در وهم و خیال. زندگی در دورها و گذشته ها و خود را به اشتباه مرکز تحولات دیدن. با احتیاط خنده دار در هزیان لاینقطع شک بسر بردن . نام این کمدی مرگ است. طنز پردازی می گوید؛ ما به خودمان هم مشکوکیم !
حقارت این واکنش ضرب وحشت را خسرو حکیم رابط در نمایشنامۀ « آنجا که ماهی ها سنگ می شوند» در سالهای 1350 به رشتۀ تحریر در آورده است.
تمام نمایشناهمه در محوطۀ کوچک یک باجۀ بلیت فروشی در تهران روی می دهد. شخصیت اول داستان چند سالی در شمال به دلیل مبارزاتش زندانی بوده است. از زمانی که آزاد شده با همسرش به تهران آمده و شغلی در شرکت واحد به عنوان بلیت فروش پیدا کرده است. در تهران نه کسی او را می شناسد و نه کسی به او توجه دارد . همه به کار خود در آمد و شدند. ولی او به همه مشکوک است. و فکر می کند همه او را تحت نظر دارند. او این ترس را به زنش که در کنار او در خیابان است و گهگاه برایش چای دم می کند انتقال می دهد . در این باجه بلیت فروشی ، زن و مردی که روزی شور عشقی داشتند ، امروز شک و وحشت دارد جان آنها را می خورد. ایستا با عقربه ها در گذشته.
غرق در اوهام و باورهای بسیار دور از واقعیت، دیگران را در صحنه ندیدن و هیچ انگاشتن و بها ندادن به شور آنان، چیزی جز کمدی مرگ نیست.
ترس مرگ است. شک مرگ است. کسانی که در ایجاد ترس و وحشت ، شک و ظن
پیش گامند سرنا زنان مرگ و ترمز تکامل اند.
آنان رعب آفرینان را در ایجاد ترس و وحشت برای بقا و استقرارشان یاری می دهند. و در ایجاد برودت و سرمای بیشتر و طولانی کردن زمستان و کشتن افراد قبل از بروز هر خطر آتش بیار معرکه اند. گویی هرچه آتش عشق است در همان آتشکدۀ بزرگ ایران بر جای مانده و کمتر کسی توانسته گل بوته ای به این سر دنیا همراه بیاورد.
یا آنقدر در پریدن به خر مراد و رسیدن به این ینگه دنیا شتاب داشته که مشعل
عشق اش را در پستو رها کرده و آمده است. با تصور به این که دیگر نیازی به آن نخواهد داشت !
این مقاله، چکیدۀ بسیار مختصری از محتوایی وسیعی است که گسترۀ آن سراسر تاریخ و تاریخ هنر را می پوشاند . که همه در اثبات زندگی ، مرگ و جاودانگی ، از دیدگاه هنر و زیبایی شناسی ضبط شده اند.
و این مقاله، فقط اشاره ای است به بیکران مردان و زنانی که از آغاز تا به امروز با عشق به تکامل و شکوه تهور شجاعت و بی باکی خود ، صفحات تاریخ را ورق زده اند و هنرمندانی که از آئینۀ جان به انعکاس زیبایی رشادت آنان پرداخته اند.

www.farah-notash.com/left-unity

www.farah-notash.com

Left Unity

Comments are closed.